شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

صد و شصت و نه


امان از روزی 

که چشمانم را 

با لبخندت آشنا کردی ...

می دانی چرا تمام شهر صورتی است؟؟

 

      "مانا"



صد و شصت و هشت


حالا که صبح شده است

دیگر از خواب هایم بیرون بیا

می خواهم 

تمام دلتنگی ها را

یکجا

از لبانت بپرسم

 

        "مانا"


صد و شصت و هفت


یه وقتا یه حسایی تو قلب من

حسابی هوامو عوض میکنه

یه وقتا دلم بی هوا پرسه رو

توی خاطراتت هوس میکنه

که هر دو کنار هم و هم نفس

تو شبهایی که بود هوا بارونی

به زیر یه چتر دست تو دست هم

قدم می زدیم تا سحر پنهونی

چقدر شاد بودم واسه داشتنت

چه حسی حضورت به قلبم میداد

چه خوشبخت بودیم با همدیگه

تموم روزامونو یادم میاد

نخندی بهم اما بی تو شبا

می رم تو همون کوچه پس کوچه ها

به جون دوتامون که عطر تنت

هنوزم میپیچه تو اون کوچه ها

صدا میزنم اسمتو با یه بغض

شبایی که خواب بدی می بینم

سکوت میکنی انگاری نیستی و

به جون خودم سایه تو میبینم

از اون عطری که آخرین بار زدی

تموم لباسامو پر میکنم

و بعد با خیال بغل کردنت

همه تاریکی هامو صبح میکنم

یه وقتا یه حسایی تو قلب من

چشامو پر از اشک و غم میکنه

یه وقتا دلم بی خودی بی دلیل

عبور نفس هامو کم میکنه

هنوزم یه وقتا چشام بارونی

هنوزم یه وقتا دلم بی قرار

چقدر ابری ِ آسمون این روزا

تموم شد ، جون هردوتامون ببار

 

                  "مانا"