شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

صد


چترت را بردار!!!

آسمان چشمانم این روزها

 عجیب بارانی است 

 

           "مانا"



نود و نه


آخر از آن همه هم خوابگی با خاطراتت

احساسم آبستن شد

ویار چشمانت را دارد 

 

           "مانا"


نود و هشت


صدای نم نم باران

بر پیکر بی جان پنجره

ملودی دل گیری در یک غروب حزن انگیز بهاری

بر گوشهایم تحمیل کرد

نمی دانم چرا هنوز هم در مخیله ام نمی گنجد

که باید در بهار شکوفه کرد!

من که فصل فصل زندگی ام

جز رنگ طلایی پاییز ، رنگ دگری به خود ندیده

باران می بارد

 چکه چکه!

بر تار و پود غبار گرفته ی پنجره کوچک خانه مان

و برایم سوال است

که چگونه می توانیم تفکرات باطل ذهن مان را

با روکشی از یک ژست روشن فکرانه

بپوشانیم ...!!!

توسط یک فنجان ، قهوه تلخ!

و یا چرا قتل یک آرزو

 یک عشق

یا قتل یک "خواستن" را

در جدال نابرابر بین عقل و احساس

"قتل" نمی دانیم!!

هنوز هم باران می بارد

گوش کن!

سکوتی سنگین از اعتصاب واژه ها

و صدای معترض زاغکی سیه چرده

 به گوش می رسد

نکند خبری شوم انتظارم را می کشد؟

دست هایم !

یخ زده اند فهمیدم!

جای دستانت خالی است

پس بگو چرا از سر شب خلق من تنگ است

 

             "مانا"

 


نود و هفت


از من نپرس

که چرا پای علاقه ام ایستاده ام!

سال هاست

با خود تکرار می کنم : عشق با تمام "نرسیدن" هایش شیرین است 

 

                  "مانا"



نود و شش


آن شب

 ناله ی جغد شومی

 بر من و خوشبختی ام سایه افکنده بود!

و دگر روز

 "تو" ... نبودی

 

               "مانا"


نود و پنج


دیوانگی یعنی

با اینکه می دانم نیستی

 تمام کارهایم دو نفره باشد 

 

           "مانا"



نود و چهار


دیگر طعم گس تنهایی دلم را زده

اندکی "بودن" لطفا

 

           "مانا"



نود و سه


بگذار بهار را

با لمس دستان تو آغاز کنم

آخر می گویند : سالی که نکوست ...

 

              "مانا"



نود و دو


تمام زندگی ام پُر شده از عطر وجودت

بمان

عمری "به" هوای بودنت نفس کشیده ام

بگذار لحظه ای هم "در" هوای بودنت نفس بکشم

 

          "مانا"



نود و یک


دلم تنگ است برایت مهربانم

تمام خاطراتت مانده اینجا

دلی رنجور و قلبی خُرد و زخمی

از آن عشق و محبت مانده بر جا

در اندوه و سکوت و بی قراری

.یکایک لحظه ها را من شمردم

خودم را سرزنش ها کرده ام که

چرا از رنج تنهایی نمُردم؟

نمی دانی که در سوگ فراقت

چه بغضی در گلویم خانه کرده

نمی دانی وزان روز جدایی

چه دردی در دل من رخنه کرده

نمی دانم که من دیوانه ام یا

غم درد و جدایی این چنین است

که هرگوشه نگاهی می کنم، باز

نشانی از حضورت پیش من هست

دلم تنگ است، دلم تنگ است برایت

هنوزم عطر تو در خاطرم هست

دلم تنگ است برایت بهترینم

هنوزم قلب تو ، ماوای من هست؟

 

                      "مانا"