دلم می خواد عاشق بشم
دلم می خواد دوسش داشته باشم و دوسم داشته باشه
دلم می خواد اذیتش کنم
سرم داد بزنه
بعد بوسش کنم و آشتی کنیم
وای که چقدر اون آشتی شیرینه
دلم می خواد لب دریا باهاش قدم بزنم
دلم می خواد دستامو بگیره تو دستاش
و بگه : بدون تو ، م ی م ی ر م
دلم می خواد وقتی دلم غصه داره
محکم بغلم کنه
و بهم حالی کنه که دیگه
نباید تکی، غصه هامو به دوش بکشم
باید با اون تقسیم کنم
دلم می خواد به خاطر اینکه بهش نگفتم کجام
نگران بشه..
زنگ بزنه
و با عصبانیت بگه : آخه معلوم هست تو کجایی دیوونه؟
نمی گی من میمیرم از نگرانی؟
و ته دلم قند آب بشه
از این محبتی که
پشت اون لحن ناراحت و صدای دورگه ی مردونه اش پنهونه
دلم می خواد خواب بد ببینم
بترسم
بغلم کنه
و خودمو گم کنم تو اون آغوش اطمینان بخشش
دلم می خواد تو یه مکان عمومی
بلند بخندم
اونم آروم کنار گوشم بگه
اینطوری نخند
دوس دارم خنده هات فقط واسه خودم باشه
فقط من
قول بده..
"مانا"
لب دریا نشسته ام
یادت هست؟
عاشق لم دادن در آغوشت و تماشای غروب دریا بودم
هنوز هم هستم
اما شانه های خسته ام
تکیه گاهش را از دست داده
دستم را لای موهایم می برم
و جای خالی دستانت قلبم را به درد می آورد
"مانا"
دنبالم می آیی
عاشقانه صدایم می کنی
و من فقط می خندم و می دوم
می افتم
روی علفزار
خم می شوی.
و بوسه ای گرم روی پیشانی ام
که همچون شرابی ناب
مستم می کند
آخ که من چقدر سرشار می شوم از زندگی
"مانا"
دوباره اشک هایم بازیشان گرفته
روی گونه ام سر می خورند
تو که نیستی
این چنین خودشان را سرگرم می کنند
"مانا"
کاش امشب
دیگر به خوابم بیایی
دلم می خواهد وقتی بیدار می شوم
از بودنت، کنارم، حتی در خواب
دلم گرم شود
و ناخودآگاه لبخندی کنج لبم بنشیند
لبخندی صورتی
"مانا"
نشسته ام
تنها
کنار جای خالی ات
نبودن هایت برایم هر لحظه پررنگ تر می شوند
و من عاشقانه
هیچ کدامشان را باور نمی کنم
"مانا"
من
تو
مزرعه ی آفتاب گردان
ظهر گرم تابستان
خنکای لبانت
گونه های گر گرفته ام
خندیدنم
عاشقانه، محو تماشا شدنت
باز هم بگویم؟
یا هنوز هم سر حرفت هستی که برایت غریبه ام؟
"مانا"
دلم برایت تنگ است
نمی دانم عشق تو بزرگ شده
یا دل من آب رفته
فقط می دانم
دیگر اندازه ات نیست
"مانا"
گاهی دلم می خواهد
قلبم را درون گاو صندوق بگذارم
و رمزش را از خاطر ببرم
تا هیچ گاه نتوانم
به روی کسی بازش کنم
حتی تو
"مانا"
گوشه گوشه ی اتاقم را می نگرم
دنبال یادگاری ای از وجودت
چیزی نمی یابم
جز عطرت
که تمام تختم را پر کرده
"مانا"
هربار
که بوسه هایت می نشیند بر لبانم
طعم شیرین عشق را حس می کنم
این بار
خودم را آماده کرده ام
که بگویم : برای همیشه... آه!!
باز هم صدای زنگ ساعت لعنتی
"مانا"
دیوانه بازی هایم را دوست دارم
ساعت ها به تو فکر کردن
بدون آنکه بدانم وجود خارجی داری یا نه
رویای شیرینی است
آرامم میکند
حتی خیالت
"مانا"