شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

دویست و پنج


نگران نباش

بعد از رفتنت اتفاقی نمی افتد

دیگر

"کمی مُردن" که کسی را نکشته است

 

              "مانا"


دویست و چهار


این روزها

خیلی چیزها دست من نیست

مثلا 

دستانت 

 

+ ناصر رعیت نواز


دویست و سه


دستان تو 

حق من است

حقم را کف دستم بگذار

 

+ ... 


دویست و دو


شاید بگذرم از تو

اما

حساب لب هایت

از تمام تو جداست

الکی است مگر؟

من از آن لب ها

دوستت دارم شنیده ام

 

+ شهریار بهروز


دویست و یک


مگر نمی گویند

که هر آدمی

یکبار عاشق می شود؟

پس چرا هر صبح

که چشم هایم را باز می کنم

دل می بازم باز؟

 

+ عباس معروفی


دویست


نگاهم کن و چشم ازم برندار

      بذار حال من با تو عالی بشه

تو هستی کنارم واسه عاشقی

      نبودت منو به جنون می کشه

یه وقتا که قلبم ، ابری می شه

      نگاه های تو عین آرامشه

یه خنده است همیشه تو چشمای تو

      کنارت خدا هم نفس می کشه

یه روز اومدی توی دنیای من

      شدی هم دم روز و شب های من

شدی بهترین اتفاق منو

      شدی مرهمی واسه دردای من

حالا زندگیم با تو معنا میشه

      کنار تو دنیا ، زیبا میشه

حالا قلبمون واسه هم میتپه

     چه عشقی تو چشمام پیدا میشه

 

                        "مانا"


صد و نود و نه


ساعاتی پس از صبحانه

در این صبح سراسر تعطیل

چه فرقی می کند ، تن به آن ساتن لغزان و خنک بسپاری

یا به تکه ای از آفتاب پائیزی

که دارد در به در و پنجره به پنجره ، دنبالت می گردد!

از طرز نگاهم باید حدس می زدی

که من ِ ظاهرا فراموش کار و سر به هوا

خطوط کشیده اندامت را دقیق ،

تا مرز نامرئی شدن هرچه پیرهن ، از بر کرده ام

اگر می دانستی که جایت سر میز صبحانه چقدر خالی است

و قهوه ، منهای شیرین زبانی تو ... چقدر تلخ !

من و این آفتاب بی پروا را

آن قدر چشم انتظار نمی گذاشتی

قهوه ات دارد سرد می شود

و طاقت آفتاب نشسته بر صندلی ات ، طاق !

مگر چقدر طول می کشد 

انتخاب پیراهنی که

ساعتی دیگر

باید از تن ، درآوری

 

+ عباس صفاری



صد و نود و هشت


جایم را با کسی پر خواهی کرد

او هم تو را خواهد بوسید

و به تو خواهد گفت که زیبایی

اما به مرور

از تک و تا خواهی افتاد

چون نه بوسه هایش

مغناطیس بوسه های مرا خواهد داشت

نه شعر می داند چیست

که زیبایی مفردت را

مضاعف کند در جمع

 

+ سجاد گودرزی


صد و نود و هفت


باز عاشقت شدم

داشتم آهنگی گوش می دادم

که شبیه موهای تو بود

مثل یک جعبه جواهر 

که در بیابان به دست آدم داده اند

نمی دانم باهات چکار کنم

 

+ عباس معروفی


صد و نود و شش


تعجب نکن

که بعد از رفتنت نمرده ام

هنوز هم

مزه مزه کردن بوسه هایت

کنج ذهنم

جان تازه ای به من می بخشد

 

              "مانا"


صد و نود و پنج


نمی بخشمت

قبول کن هیچ کس

جانش را به این راحتی نمی بخشد

 

+ نسترن وثوقی


صد و نود و چهار


خوب می دانم

اندازه گوشه به گوشه بدنت را

کافی است بدانم

هر بوسه ام

چند سانتی متر است

 

+ جواد نوروزی


صد و نود و سه


شاید من و تو

روزی از کنار هم گذشته ایم

کسی چه می داند !!

مثلا در همان چهارراهی که ، کنارش گلفروشی است

شاید ناخودآگاه به هم تنه زده باشیم و با شرمندگی از هم عذرخواهی کرده باشیم

یا در مترو حتی

انگار کرده ای خسته ام و جایت را به من بدهی

شاید من و تو

پیش از این ، بارها و بارها از کنار هم گذشته باشیم

بی آنکه بدانم نامت چیست

یا آنکه از تمام کتاب های دنیا کدام را بیشتر خوانده ای

قدم زدن زیر باران را ترجیح می دهی یا با چتر

یا بیشتر دوست داری از پشت پنجره یک ساختمان بلند نظاره گرش باشی

و حتی نمی دانستم که ممکن است گاهی در ماشین به جای ضبط ، رادیو گوش دهی

شاید من و تو

در یک عصر سه شنبه پاییزی از کنار هم گذشته باشیم

و من اصلا خبردار نشوم که سرت به شدت درد می کند

و حتی گوشه پلک راستت گاهی می پرد

می دانی؟

اینکه شاید دقیقه ها ، کنار هم ، روی صندلی سینما نشسته باشیم ، بی آنکه بدانیم 

فاجعه است !!!!

یادم باشد وقتی خواستم دفعه بعد در پیاده رو از کسی ساعت بپرسم

خوب چهره اش را در خاطر بسپارم

شاید من و تو

در یک کوچه تاریک از کنار هم گذشته باشیم

و من حتی به مخیله ام هم خطور نکند که آهنگ مورد علاقه تو

همان است که من روز و شبم را با آن می گذرانم

و به هیچ وجه ، ندانم ... دلت تنگ شده است !!

شاید من و تو

روزی از کنار هم گذشته ایم

کسی چه می داند !!

اما ...

لطفا دفعه بعد 

آن کراواتی که برای تولدت خریده بودم را ببند .....

 

                      "مانا"



صد و نود و دو


فنجان قوه ، آتش شومینه ... بیخیال

اینها که چشم توست در آیینه ... بیخیال

اینجا فقط منم و همین صندلی پیر

در یک غروب ساکت آدینه ... بیخیال

این روزنامه هم همه چیزش سیاسی است

من را چه به تحول کابینه؟ ... بیخیال

من را همین خبر که تو یاد منی بس است

هم ریشه اند دلبری و کینه ... بیخیال

نزدیک تر بیا که مبادا خطا کنی

اینجا ! درست سمت چپ سینه ... بیخیال

زندان سرنوشت فراری نداشته

ما هر دوتا شدیم قرنطینه ... بیخیال

حتی نیاز نیست به شلیک کردنت

من مرده ام به مرگ نمادینه ... بیخیال

 

+ عبدالمهدی نوری


صد و نود و یک


گریه کار کمی است

برای توصیف رفتنت

دارم به رفتار پرشکوهی

شبیه مرگ

فکر می کنم

 

+ کامران رسول زاده


صد و نود


من فوتبال دوستم

و یک گل کافی است

تا مرا

دیوانه ام کند

بانو ...

شما که پیراهنت تنگ و گل گلی است

 

+ احسان پرسا


صد و هشتاد و نه


درد کمی نیست

وقتی می دانم

از خواب که بپرم

در آغوشت نمی افتم

 

            "مانا"


صد و هشتاد و هشت


هر صبح

از خواب می پرم

عجله می کنم

دلفین های آبی را به موهایم می زنم

جای لب هایت را بر لبهایم صورتی می کنم

میز را می چینم

صدایت می زنم

بعد به یاد می آوردم

از پاییز به بعد

دیگر نبوده ای

و من

هر صبح از خواب پریده ام

عجله کرده ام

دلفین های آبی را به موهایم زده ام

جای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام

میز را چیده ام

و بعد ...

صدایت زده ام

 

+ روجا چمنکار



صد و هشتاد و هفت


نگذار دیگران نامت را بدانند

همین زلال چشمانت

برای پچ پچ هزار ساله شان

کافی است

 

+ شاملو


صد و هشتاد و شش


به موهایت سنجاق بزن

باد 

تحمل این همه پریشانی را ندارد

من به باد سوء ظن دارم

به تو که می رسد

نسیم می شود

 

+ کیوان مهرگان


صد و هشتاد و پنج


همه چیز از اول ...

این بار

می خواهم

با اینکه می دانم می روی

باز عاشقت شوم

 

           "مانا"


صد و هشتاد و چهار


برای آشتی

دلایلت چقدر منطقی است

وقتی

با زبان بوسه حرف می زنی

 

+ صبا کمالیان


صد و هشتاد و سه


آرام دوستت خواهم داشت

طوری که

حتی خودت هم

از این عشق بویی نبری

 

+ مهتاب یغما


صد و هشتاد و دو


معشوقه ام

امتحان تاریخ ادبیات دارد

از رندی حافظ

می ترسم 

 

+ ناصر رعیت نواز



صد و هشتاد و یک


بانو

فرهاد نیستم کوه بکنم

ظرف ها را که می شویم

یعنی 

دوستت دارم

 

+ امین پارسا


صد و هشتاد


آغوشت 

محافظ خوبی بود

مدت هاست

خواب

چشمانم را

نمی رباید

 

        "مانا"



صد و هفتاد و نه


خط های روی پیشانی ام

ربطی به سنم ندارد

دارم

روزهای بعد رفتنت را می شمارم

 

+ محسن حسین خانی

 


صد و هفتاد و هشت


دیگر حوصله ای نمانده

راستی !

مگر حوصله هم

جزء آن چیزهایی بود 

که تو آورده بودی؟

که موقع رفتنت

همه اش را بردی؟؟

 

+ بهرنگ قاسمی



صد و هفتاد و هفت


شبی دیگه بدون تو

پر از بغضم تو این خونه

خدا گم می شه وقتی که

چشات با من نمی مونه

دو تا عکس و خیال تو

که باز چشمامو تر کرده

صدای هق هقم دیگه

گوش دنیا رو کر کرده

خیالت راحت ِ بی من

خودم دیدم که خندیدی

دروغ بود هرچی می گفتی

دیدی بی من نترسیدی؟

دیدی دستامو ول کردی؟

نگفتی بی تو می میرم؟

دیگه از هر چی آدم هم 

تو این دنیاس، من سیرم

دیگه بعد از تو دنیا رو

نمی خوام و نمی مونم

اصلا از وقتی تو رفتی

لبای مرگو می بوسم

 

            "مانا"