به مردادی ترین گرما قسم بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من رنگم !
حسودی میکند دستم به لبهایی که بوسیدت
و من بیچاره چشم توام ... با چشم میجنگم !
تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد
جهنم شد بهشتم ، تا پرید آغوشت از چنگم !
نظام آفرینش ناگهان برعکس شد دیدم
زدی با شیشه قلبت شکستی این دل سنگم !
گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب
"گل گلدون من" جا باز کرده توی آهنگم!
بدم می آید از اینقدر تنهای ... و دلشوره
ازین احساس های مسخره... از گوشی ام ... زنگم !
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه؟
دقیقا بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم !
تو تقصیری نداری من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگ شاعر چشمت قسم ... بدجور دلتنگم !
+ امید صباغ نو