چاره دیگری نیست
باید
کسی را با تو اشتباهی بگیرم
و از هم آغوشی اش
هر شب
اندوهی به جمعیت جهان اضافه کنم
+ صبا کمالیان
به چشم هایت بگو
اینقدر برای دلم رجز نخوانند
من اهل جنگ نیستم
شاعرم !
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم
شعری می نویسم
آن وقت
اگر توانستی
مرا در آغوش نگیر
+ حمیدرضا قاسمی
هنوز هم
اسمت که می آید
هق هقی ریز
از ته گلوم قد می کشد
به تن خش دار باور !
قرار نبود آخر قصه این قدر دم دست باشد !!
+ لادن جمالی
ترسم از این است
که یک شب
بخواهی به خوابم بیایی
و من
همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم
+ سید علی صالحی
تاریخ
برای من یک بار رقم خورد
یگانه تقدیر !
خدا هم تو را تکرار نمی کند
+ عباس معروفی
گفتم داستان عاشقانه دوست دارم ...
تیشه به دست گرفتی
و فرهاد وار
ساقه نازک احساسم را نشانه رفتی !!!
"مانا"
تمام پروانه ها
قاصدک بودند
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،
پروانه شد
تمام پروانه ها
ادای چشمان تو را در می آورند
چون
بغض مرا دوست دارند
+ کیکاووس یاکیده
از تمامِ تو
خاطره ای به جا مانده
که به ثانیه هایم رنگ دلتنگی می زند
رنگی که اصلا صورتی نیست !
از تمامِ تو
حسرتی به جا مانده
که هی می خورم و سیر نمی شوم
حسرتی از جنسِ کم داشتن آغوشت ،
در نیمه شبی که از خواب بپرم
شاید به خاطر دیدن یک کابوس !
از تمامِ تو
فقط یک منِ نصفه نیمه به جا مانده
که گاهی شعر می نویسد
و تو در میان واژگانش خودنمایی می کنی !
از تمامِ تو
فقط یک صندلی خالی
یک فنجان دست نخورده
و یک
"جایت خالی است" ِ درست و حسابی
به جا مانده !
از تمامِ تو
شادی بی تکراری به جا مانده
بر تنِ بی جانِ سه شنبه هایی دوست داشتنی !!!
"مانا"
می روی
که خوشبخت شوی
و من
حال کودکی را دارم
که نخ بادبادکش پاره شده
مانده ، برای اوج گرفتنش
ذوق کند
یا برای از دست دادنش
گریه !
+ محسن حسین خانی
آدم ها
از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند
که فکرش را نمی کنی
از همان جا که گم می شوند
تعدادشان هم کم نیست
هی می آیند و می روند
اما این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی
و وای به حالت
اگر او
فقط آمده باشد
سلامی بکند و برود
+ مهسا ملک مرزبان
به دکتر ها بگو فایده ندارد
بگو با این همه سیم و دستگاه
زنده نمی مانم
بگو لبانت را که از لبانم جدا کرده ای
من مُرده ام
"مانا"
عطر ها
بی رحم ترین عناصر زمین اند
بی آنکه بخواهی
تو را تا قعر خاطراتی می برند
که برای فراموشی آنها
تا پای غرور جنگیدی
+ آنا گاوالدا
تو رفته ای
و بحران نوشیدن چای
بی تو
در این خانه
مهم ترین بحران خاورمیانه است !
این احمق ها
هنوز سر نفت می جنگند
+ پوریا عالمی
برایت رویاهایی آرزو می کنم
تمام نشدنی
و آرزوهایی پر شور
که از میانشان چندتایی برآورده شود
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی
برایت شوق آرزو می کنم
آرامش آرزو می کنم
برایت آرزو می کنم
که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با خنده کودکان
برایت آرزو می کنم
دوام بیاوری
در رکود بی تفاوتی و ناپاکی روزگار
بخصوص برایت آرزو می کنم
خودت باشی
+ ژاک برل
نمی ترسم
از اینکه اینقدر
دوستت دارند
مردانی که دوستت ندارند
به اندازه ابر هایی که نمی بارند
بی معنی و احمقند
تنها هراسم این است
که نفهمی
چقدر دوستت دارم
+ میثم یوسفی
دوستت دارم
و این
جهانی ترین شعری است که گفته ام
شاعر نیستم
اگر این را که برای تو نوشته ام
دهان به دهان
میان بوسه های عاشقانه
نچرخد
+ منیره حسینی
اتفاقی نیست که دوستت دارم
قرمز پوشیده بودی
نامی داشتی که نشنیده بودم
و می خندیدی
+ مهدیه لطیفی
به چیزهای قشنگی فکر کن که آمدنشان همین امروز و فرداست ...
به آن شبی که
لباس خوابت را من از کمد لباس هایت انتخاب می کنم !
به آن صبحی که
کنار من لباس هایت را بپوشی و من رنگ رژ لبت را کالباسی انتخاب کنم !
به آن ظهری که
نه به خاطر چای نه به خاطر غذا به خانه خواهم آمد ، و دلم دیدن دوباره ناز نگاهت را بخواهد و مردت سراسیمه خودش را به دیدار تو رسانده باشد !
به آن لحظه ای فکر کن
که یک شب برف ببارد و تو جلوی آتش شومینه خودت را به گرمای تنم سپرده باشی. خوابت برده باشد و من تا صبح دستی که زیر کمرت مانده را تکان نداده باشم !
به فیلم دیدن در صحنه هم آغوشی و خوردن با هم از یک پاکت چیپس !
به روسری عقب رفته ات و حرص های عاشقانه من ! به تماشای پر شدن خیابان از آب باران !
به آن آرایشی فکر بکن ، که شیرپاک کنش لبان من باشد !
به آن حمامی فکر بکن که حوله اش را همیشه عمدا فراموش کرده باشم ، تا تو آن را برای من بیاوری !
به آن دستپخت تو که سوخته باشد و بوسه هایی که به جای غذا باشد !
به خستگی هایی فکر کن که علاجش ناز دست های تو باشد !
به آن جشن عروسی که لباس سفیدش برای تو و کت شلوار مشکی اش برای من باشد !
به آخر این نوشته که رسیدی کمی هم به من فکر کن !
که تو را خوشبخت ترین زن عالم می کنم !
به مردی که تمام هستی اش
همین آغوش تو باشد !
+ ...
به مردادی ترین گرما قسم بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من رنگم !
حسودی میکند دستم به لبهایی که بوسیدت
و من بیچاره چشم توام ... با چشم میجنگم !
تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد
جهنم شد بهشتم ، تا پرید آغوشت از چنگم !
نظام آفرینش ناگهان برعکس شد دیدم
زدی با شیشه قلبت شکستی این دل سنگم !
گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب
"گل گلدون من" جا باز کرده توی آهنگم!
بدم می آید از اینقدر تنهای ... و دلشوره
ازین احساس های مسخره... از گوشی ام ... زنگم !
فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه؟
دقیقا بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم !
تو تقصیری نداری من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !
همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگ شاعر چشمت قسم ... بدجور دلتنگم !
+ امید صباغ نو