شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

شاعرانه هایی آرام ، در پائیزی ابدی

وبلاگ رسمی اشعار مریم صالحی (مانا)

دویست و سی و سه


تو

عشق بودی

این را از رفتنت فهمیدم 

 

+ جمال ثریا


دویست و سی و دو


چاره دیگری نیست

باید 

کسی را با تو اشتباهی بگیرم

و از هم آغوشی اش

هر شب

اندوهی به جمعیت جهان اضافه کنم

 

+ صبا کمالیان



دویست و سی و یک


به چشم هایت بگو

اینقدر برای دلم رجز نخوانند

من اهل جنگ نیستم

شاعرم !

خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم

شعری می نویسم

آن وقت

اگر توانستی 

مرا در آغوش نگیر

 

+ حمیدرضا قاسمی


دویست و سی


هنوز هم

اسمت که می آید

هق هقی ریز

از ته گلوم قد می کشد

به تن خش دار باور !

قرار نبود آخر قصه این قدر دم دست باشد !!

 

+ لادن جمالی


دویست و بیست و نه


ترسم از این است

که یک شب

بخواهی به خوابم بیایی

و من

همچنان به یادت

بیدار نشسته باشم

 

+ سید علی صالحی



دویست و بیست و هشت


امشب زود می خوابم

باید با هم حرف بزنیم !

 

+ افشین صالحی



دویست و بیست و هفت


تاریخ 

برای من یک بار رقم خورد

یگانه تقدیر !

خدا هم تو را تکرار نمی کند

 

+ عباس معروفی


دویست و بیست و شش


گفتم داستان عاشقانه دوست دارم ...

تیشه به دست گرفتی

و فرهاد وار

ساقه نازک احساسم را نشانه رفتی !!!

 

                  "مانا"


دویست و بیست و پنج


تمام پروانه ها

قاصدک بودند

به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،

پروانه شد

تمام پروانه ها

ادای چشمان تو را در می آورند

چون

بغض مرا دوست دارند

 

+ کیکاووس یاکیده



دویست و بیست و چهار


از تمامِ تو

خاطره ای به جا مانده

که به ثانیه هایم رنگ دلتنگی می زند

رنگی که اصلا صورتی نیست !

از تمامِ تو

حسرتی به جا مانده

که هی می خورم و سیر نمی شوم

حسرتی از جنسِ کم داشتن آغوشت ،

در نیمه شبی که از خواب بپرم 

شاید به خاطر دیدن یک کابوس !

از تمامِ تو

فقط یک منِ نصفه نیمه به جا مانده

که گاهی شعر می نویسد

و تو در میان واژگانش خودنمایی می کنی !

از تمامِ تو

فقط یک صندلی خالی 

یک فنجان دست نخورده

و یک 

"جایت خالی است" ِ درست و حسابی 

به جا مانده !

از تمامِ تو

شادی بی تکراری به جا مانده

بر تنِ بی جانِ سه شنبه هایی دوست داشتنی !!!

 

                   "مانا"


دویست و بیست و سه


در اندوه من

شادی رها شدن پرنده ایست

که به او دل بسته بودم

 

+ علیرضا روشن


دویست و بیست و دو


می روی 

که خوشبخت شوی

و من

حال کودکی را دارم

که نخ بادبادکش پاره شده

مانده ، برای اوج گرفتنش 

ذوق کند

یا برای از دست دادنش

گریه !

 

+ محسن حسین خانی



دویست و بیست و یک


آدم ها

از یک جایی در زندگی ات پیدا می شوند

که فکرش را نمی کنی

از همان جا که گم می شوند

تعدادشان هم کم نیست

هی می آیند و می روند

اما این تویی که توی آمدن یکی شان گیر می کنی

و وای به حالت

اگر او 

فقط آمده باشد

سلامی بکند و برود

 

+ مهسا ملک مرزبان



دویست و بیست


به دکتر ها بگو فایده ندارد

بگو با این همه سیم و دستگاه 

زنده نمی مانم

بگو لبانت را که از لبانم جدا کرده ای

من مُرده ام

 

                "مانا"


دویست و نوزده


عطر ها

بی رحم ترین عناصر زمین اند 

بی آنکه بخواهی

تو را تا قعر خاطراتی می برند

که برای فراموشی آنها

تا پای غرور جنگیدی

 

+ آنا گاوالدا


دویست و هجده


تو رفته ای

و بحران نوشیدن چای

بی تو

در این خانه

مهم ترین بحران خاورمیانه است !

این احمق ها

هنوز سر نفت می جنگند

 

+ پوریا عالمی


دویست و هفده


پابرهنه 

تا کجا دویده ای

که این همه گل شکفته است؟

 

+ کیکاووس یاکیده



دویست و شانزده

برایت رویاهایی آرزو می کنم 

تمام نشدنی

و آرزوهایی پر شور

که از میانشان چندتایی برآورده شود

برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی

آنچه را که باید دوست بداری

و فراموش کنی

آنچه را که باید فراموش کنی

برایت شوق آرزو می کنم

آرامش آرزو می کنم

برایت آرزو می کنم

که با آواز پرندگان بیدار شوی

و با خنده کودکان

برایت آرزو می کنم

دوام بیاوری

در رکود بی تفاوتی و ناپاکی روزگار 

بخصوص برایت آرزو می کنم

خودت باشی

 

+ ژاک برل



دویست و پانزده


آن قدر از تو پُرم

که بایستم مقابل باد

پشت سرم

جهان مست می شود

 

+ رضا کاظمی


دویست و چهارده


نمی ترسم

از اینکه اینقدر

دوستت دارند

مردانی که دوستت ندارند

به اندازه ابر هایی که نمی بارند

بی معنی و احمقند

تنها هراسم این است

که نفهمی

چقدر دوستت دارم

 

+ میثم یوسفی


دویست و سیزده


دوستت دارم

و این

جهانی ترین شعری است که گفته ام

شاعر نیستم

اگر این را که برای تو نوشته ام

دهان به دهان

میان بوسه های عاشقانه

نچرخد

 

+ منیره حسینی


دویست و دوازده


بعضی از ترانه ها را 

باید بوسید

تنها به گمان آنکه

تو

زیر لب زمزمه کرده ای

 

+ زانیار پرور


دویست و یازده


موهایت را بباف

بگذار جهان دوباره آرام بگیرد

 

+ گروس عبدالملکیان


دویست و ده


آخرش خوش نمی شد

حتی اگر 

فردوسی سرنوشتمان را نگاشته بود

 

                 "مانا"



دویست و نه


اتفاقی نیست که دوستت دارم

قرمز پوشیده بودی

نامی داشتی که نشنیده بودم

و می خندیدی

 

+ مهدیه لطیفی


دویست و هشت


به چیزهای قشنگی فکر کن که آمدنشان همین امروز و فرداست ...

به آن شبی که 

لباس خوابت را من از کمد لباس هایت انتخاب می کنم !

به آن صبحی که

کنار من لباس هایت را بپوشی و من رنگ رژ لبت را کالباسی انتخاب کنم !

به آن ظهری که

نه به خاطر چای نه به خاطر غذا به خانه خواهم آمد ، و دلم دیدن دوباره ناز نگاهت را بخواهد و مردت سراسیمه خودش را به دیدار تو رسانده باشد !

به آن لحظه ای فکر کن

که یک شب برف ببارد و تو جلوی آتش شومینه خودت را به گرمای تنم سپرده باشی. خوابت برده باشد و من تا صبح دستی که زیر کمرت مانده را تکان نداده باشم !

به فیلم دیدن در صحنه هم آغوشی و خوردن با هم از یک پاکت چیپس !

به روسری عقب رفته ات و حرص های عاشقانه من ! به تماشای پر شدن خیابان از آب باران !

به آن آرایشی فکر بکن ، که شیرپاک کنش لبان من باشد !

به آن حمامی فکر بکن که حوله اش را همیشه عمدا فراموش کرده باشم ، تا تو آن را برای من بیاوری !

به آن دستپخت تو که سوخته باشد و بوسه هایی که به جای غذا باشد !

به خستگی هایی فکر کن که علاجش ناز دست های تو باشد !

به آن جشن عروسی که لباس سفیدش برای تو و کت شلوار مشکی اش برای من باشد !

به آخر این نوشته که رسیدی کمی هم به من فکر کن !

که تو را خوشبخت ترین زن عالم می کنم !

به مردی که تمام هستی اش 

همین آغوش تو باشد !

 

+ ...


دویست و هفت


حالا که دوستم نداری

اصلا هم زیبا نیستی

 

+ بهرنگ قاسمی


دویست و شش


به مردادی ترین گرما قسم بدجور دلتنگم

شبیه گچ شده از دوری ات ، بانوی من رنگم !

حسودی میکند دستم به لبهایی که بوسیدت

و من بیچاره چشم توام ... با چشم میجنگم !

تنم از عطر آغوش تو دارد باز می سوزد

جهنم شد بهشتم ، تا پرید آغوشت از چنگم !

نظام آفرینش ناگهان برعکس شد دیدم

زدی با شیشه قلبت شکستی این دل سنگم !

گلویم را گرفته بغضی از جنس سکوت امشب

"گل گلدون من" جا باز کرده توی آهنگم!

بدم می آید از اینقدر تنهای ... و دلشوره

ازین احساس های مسخره... از گوشی ام ... زنگم !

فضای شعر هم بدجور بوی لج گرفته ، نه؟

دقیقا بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم !

تو تقصیری نداری من زیادی عاشقت هستم

همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم !

همان بهتر که از هذیان نوشتن دست بردارم

به مرگ شاعر چشمت قسم ... بدجور دلتنگم !

 

+ امید صباغ نو