دل به آرامش فردا بستم
دل به یک باور دور
و خودم می دانم
لمس دستان تو در روز نخست
اولین تجربه ی لذتم از دنیا بود
شوق ماندن در این دنیا را
طعم لبخند تو بخشید به من
اینک اما تنها
لحظه هایم بی تو
یک به یک در گذرند
و به هنگام غروب
غم عالم به دلم می شیند
و دلم می خواهد
که دگر بار در آن باغ به هنگام سحر
بسپرم در یادم
طعم آغوشت را
و به اندازه روییدن هر برگ لطیف
عاشقانه ، مسرور
غرق در لذت با هم بودن
مست از شوق وصالی شیرین
بوسه ای هم زنم آهسته
لب لعل شکر نوشت را
"مانا"