یه عمر رفتی و تنهام ، نمی گیری ازم ردی
نمیدونی که من بی تو ضعیفم پیش هر دردی
نمیدونی که بعد از تو ، شبای سرد و بارونی ، همش توی همون کوچه ام
چه حالی داره این روزای سرد و خالی و پوچم ی
ه عمرِ رفتی و دستام، بدون لمس دست تو ، هنوزم سرد و لرزونه
هنوزم بی تو ، تنهایی ، تو گوشم شعر میخونه
اصن می دونی هرشب ، پیرهنت، جای تو ، تو آغوش من خوابه؟
به جای گرمی بوسه ات، رو پوستم، صبحا ، نور آفتابه ؟
نباشی خسته و تنهام ، یه دیوونه که دلگیره
اصن از شهر و آدم هاش فراری ، بی صدا ، افسرده و پیره
میشه باشی کنار من؟ بذارم سر روی شونه ات؟
بخندم ، شاد باشم ، بشینه رو لبم بوسه ات؟
میشه مثل همه ، با هم بمونیم ، بی جدایی ، تا ته راه؟
میشه روزای رنگی داشته باشیم تا تهش ، بی حسرت و آه؟...
"مانا"