بانو
مریض که می شوی
پرستار می شوم
می آیم و می نشینم کنار تخت دلتنگی ات
موهایت را
با دستانم نوازش می کنم
می روم و قرص ماه را برایت می آورم
تب که می کنی
در حوض شب ، پاشویه ات می کنم
حوضی که همان قرص ماه ، در آن است
و پتوی نم دار ابر را
رویت می کشم
دستانت را در دست می گیرم
و تا خود صبح
برایت دعا می خوانم
غصه نخور نازنینم
تا خورشید سلامی دوباره کند
خوب شده ای
+ عادل دانتیسم
+ به شدت سرما خوردم
++ یک دلشوره بدی حالمو داره بدتر می کنه