مهم نیست
بهار آغاز بشود
و شکوفه ها
بر شاخه های درختان
عرض اندام کنند یا نه ...
مهم نیست
پرستوها
نغمه آمدن فصلی نو
سر دهند یا نه ...
یا حتی تقویم
برگی دیگر از عمرمان را ورق بزند
اصلا به دیگران هم که منتظر آمدن نوروز هستند
کاری ندارم
سال نو من
از امروز آغاز می شود
"مانا"
امان از روزی
که چشمانم را
با لبخندت آشنا کردی ...
می دانی چرا تمام شهر صورتی است؟؟
"مانا"
حالا که صبح شده است
دیگر از خواب هایم بیرون بیا
می خواهم
تمام دلتنگی ها را
یکجا
از لبانت بپرسم
"مانا"
یه وقتا یه حسایی تو قلب من
حسابی هوامو عوض میکنه
یه وقتا دلم بی هوا پرسه رو
توی خاطراتت هوس میکنه
که هر دو کنار هم و هم نفس
تو شبهایی که بود هوا بارونی
به زیر یه چتر دست تو دست هم
قدم می زدیم تا سحر پنهونی
چقدر شاد بودم واسه داشتنت
چه حسی حضورت به قلبم میداد
چه خوشبخت بودیم با همدیگه
تموم روزامونو یادم میاد
نخندی بهم اما بی تو شبا
می رم تو همون کوچه پس کوچه ها
به جون دوتامون که عطر تنت
هنوزم میپیچه تو اون کوچه ها
صدا میزنم اسمتو با یه بغض
شبایی که خواب بدی می بینم
سکوت میکنی انگاری نیستی و
به جون خودم سایه تو میبینم
از اون عطری که آخرین بار زدی
تموم لباسامو پر میکنم
و بعد با خیال بغل کردنت
همه تاریکی هامو صبح میکنم
یه وقتا یه حسایی تو قلب من
چشامو پر از اشک و غم میکنه
یه وقتا دلم بی خودی بی دلیل
عبور نفس هامو کم میکنه
هنوزم یه وقتا چشام بارونی
هنوزم یه وقتا دلم بی قرار
چقدر ابری ِ آسمون این روزا
تموم شد ، جون هردوتامون ببار
"مانا"
تقویم زندگی ام
از پاییز جلوتر نمی رود
ثانیه هایم را خلاص کردم
می شود دستی بهشان بگیری؟
"مانا"
زندگی خلاصه میشه تو طنین خنده هات
تو صدای گرمتو نوازش دوتا چشات
زندگی خلاصه می شه توی گرمای تنت
تو حصار دستتو شیرینی اون بوسه هات
زندگی یعنی برام شعر بخونی نگات کنم
لمس آرامش شب با لحن آروم صدات
شیطنت کنم تو محکم بغلم کنی یهو
بدونی می میرم آخه واسه نوازشات
زندگی یعنی که شب صبح بشه و با هم باشیم
روز و آغاز بکنیم با هرم داغ نفسات
دست تو دست همدیگه قدم زنان حرف بزنیم
فقط از خوشبختی با تو بودن بگم برات
زندگی یعنی خود تو ، حس خوب ِ بودنت
خوندن دوستت دارم از تو نوازش نگات
زندگی یعنی همین بودن ما کنار هم
خنده های راستکیم ، خوب شدن حال و هوات
اینکه هر ثانیه هم به یاد همدیگه باشیم
مطمئن باشی می مونم تو تموم لحظه هات
"مانا"
در آغوشم بگیر اکنون
که تنها من بمانم در میان بازوانت
و ردی از نگاهت روی اندامم زند نقش
نماند بین لبهامان جدایی
نشیند بوسه هایی داغ و بی وقفه دمادم
و دستانت زند پرسه میان بازوانم
هوا ابری است
در آغوشم بگیر تنگ تر
که غرق در خنده چشمم شوی تو
که مست از عطر آغوشت شوم من
و ناگه باد پاییزی بپیچد لا به لای گیسوانم
و دیگر هیچ تاب و قراری نماند در دل آشفته تو
و با هر قطره باران لبانت
نشاند مهر دلتنگی هزاران بر لبانم
نگاهت در نگاهم بی قرار و دلم بی تاب گرمای تنت است
در آغوشم بگیر اکنون
"مانا"
نگاهمان در هم گره می خورد
انگشتانمان نیز !
و اندکی بعد
لب هایمان
سر نخ را فراموش کن !
بعضی گره ها ، باید کور بمانند
"مانا"
دوستم داری
یکی از رو ...
یکی از زیر ...
خیال دوست داشتنت را می بافم !
به گمانت اندازه ام می شود ؟
"مانا"
همه می گوبند
خلاصه نویسی مهم است !
و من
در تمام فلش کارت هایم
لبخند تو را حک می کنم
"مانا"
می خواهند از زندگی مان
یک سریال نود قسمتی بسازند
تمام سکانس هایش می شود :
آغوش تو و لبخند من :)
"مانا"
اینکه لبخندم به لبخند تو بسته باشه و
روزامون با همدیگه قشنگ بشه
اینکه هم نفس بشیم برای هم
نبینیم همو،دلامون تنگ بشه
اینکه من برای تو ، تو مال من
زندگی رو عاشقونه بسازیم
اینکه هر ثانیه و هر شب و روز
واسه آغوشت بهونه بسازیم
اینکه دلخور شم و هی ناز بکشی
شب تا صبح دست روی موهام بکشی
اینکه آروم دم گوش تو بگم
می میرم اگه یه وقتی نباشی
اینکه شب تو آغوشت به خواب برم
با وجودت قلب من آروم بشه
اینکه صبح تو آغوشت چشم باز کنم
"صبح بخیرت" همه ی دنیام بشه
اینکه هی صدات کنم ، جواب بدی
بگی جون دل من نازنینم
ته دل ذوق کنم از داشتنت و
دوباره صدات کنم ، مهربونم؟
اینکه بی دلیل ، یهو ، یواشکی
بشینه روی لبم بوسه ی تو
اینکه محو خنده هام بشی و من
بخونم از تو چشات عاشقیو
اگه ما کنار همدیگه باشیم
زندگی مون پر میشه از خاطره
روزامون لحظه هامون ثانیه ها
میدونم اینا رو یادت نمیره
میدونم برای هم ساخته شدیم
اینو از چشمای تو من میخونم
تو بخوای، تا آخرش من باهاتم
تو بخوای ، تا آخرش من میمونم
"مانا"
موافقی انگشتانمان را به هم گره بزنیم؟
یک گره کور
نگویم هم می دانی
که از تمام رنگ های دنیا
نگاهت بسیار صورتی است ...
"مانا"
وقتی هستی زندگی برای من
میشه اون بهشتی که خدا میگه
باورت میکنم و بودن تو
به روزام قشنگ ترین حسو میده
میدونم " دوستت دارم " برات کمه
همه جونمو باید پات بریزم
گفته بودم با تو خوشبخت ترینم؟
همه چی "با تو" قشنگه عزیزم
کوچه و آسمون و رنگین کمون
نغمه و شاپرک و بارون و باد
همه چی کنار تو زیبا میشه
چقد این خوشبختیا به ما میاد
هرنفس کنار تو برای من
حکم عمر دوباره اس جون خودم
نگا کن لپام گل انداخته الان
چون نگام میکنی من زیبا شدم
به خدا راس میگما،چشمای تو
انگاری معجزه میکنه برام
کافیه نگام کنی چند دقیقه
خنده جمع نمیشه از روی لبام
وقتی هستی زندگی برای ما
بهترین روزا رو هدیه میاره
حتی تو فصل زمستون که باشیم
واسه ما تموم روزا ، بهاره
"مانا"
حالا
بیا هم را آرزو کنیم
بودنمان را بخواهیم
ماندنمان را !!
اصلا تو بیا
تا باورم شود شمع و آرزو ، افسانه نیست
قبول؟
یک!
دو!
سه!
فووووووووووت ....
"مانا"
اصلا بیا اینجا بشین
بیا !
خاموش کردن این همه شمع ، کار "یک نفس" نیست
مگر نه اینکه " هم نفسم" هستی؟؟
"مانا"
بی تو میشه نفس کشید...ولی عمیق نه !
بی تو میشه خندید ... ولی از ته دل نه !
بی تو میشه روزا رو سپری کرد ... ولی زندگی نه !
بی تو میشه قدم زد ... ولی دو نفره نه !
بی تو میشه قهوه نوشید ... ولی شکلات داغ نه !
بی تو میشه موها رو شونه کرد ... ولی نوازش نه !
بی تو میشه لاک زد ... ولی آبی آسمانی نه !
بی تو میشه آهنگ گوش کرد ... ولی داریوش نه !
بی تو میشه مشیری خوند ... ولی روشن و گلرویی نه !
بی تو میشه خواب دید ... ولی رنگی نه !
بی تو میشه نقاشی کرد ... ولی کف دست نه !
بی تو میشه هر اسمی داشت ... ولی "مانا" نه !
بی تو میشه سکون داشت ... ولی آرامش نه !
بی تو میشه بود ... ولی ماندگار نه ...
"مانا"
جنس خوبی دارند بغض هایم !!!
نمی شکنند
حتی با ضربه های کاری تو!
فقط !!
گلویم را سخت آزار می دهند
"مانا"